امروز روز مادره ودوست دارم درباره مادر بنویسم.آدم وقتی کلمه مادر رو می شنوه ناخودآگاه


این کلمه رو همردیف کلماتی مثل مهربونی،حمایت،دلسوزی،فداکاری و قرار می ده.


وقتی آدم یه کم فکر می کنه می بینه که واقعا بی ادعاترین و دلسوزترین رفیقی که داره مادر


خودشه.مادرا همشون مهربونن،همشون تپلن.


اگه بخوام از مادر خودم بگم،شاید باید بگم نسبت به مادرای دبگه یه کمی بیشتر دلسوزی


میکنه.یه قلب مهربونی داره که نگو ونپرس.یه جوریه،خیلی زود لبریز می شه.


نمی دونم مادر بودن چه جوریه؟سخته یا آسون؟ولی می دونم خیلی مسئولیت داره.مسئولیت


عهده دار شدن همه چیز یک انسان جدید.عهده دار شدن نیازهای مادی ومعنوی یک آدم.


تربیت درست یه آدم جدید.واقعا چه لذتی داره که یک آدم،یک زن ،فرزند خودشو،قشنگترین


موجود زندگیشو،موجودی که ماحصل وجود خودش وعشقشه روببینه در حالی که اون فرزند


خوب با شه،مثبت باشه ودر تمام ابعاد زندگی موفق.


فکر می کنم تمام اینا برمیگرده به اینکه مادر چه جوری مادری کرده باشه.


یادمه یکبار آدمک سر یکی از بحث های همیشگیمون بهم گفت:آزاده تو پس فردا می خوای مادر دوتا بچه بشی.نباید


منظورش رو خوب درک می کنم.مادر یعنی الگو ویک الگو هم باید تا حد امکان بی نقص باشه


که بتونه الهام بده.حرفش کاملا درست بود.ولی این رو هم می دونم که یک مادر قبل از اینکه


یه مادر باشه،یه آدمه،یه زنه که می تونه دوست داشته باشه.


اما آدمک راست می گفت.عشق با چه کیفیتی؟


لحظه ای فرا می رسد که زندگی انسان را به بحران می کشاند و او به ناگزیر بر آن می شود از


آنچه دوستشان می دارد دست بکشد.انسان در اینگونه لحظه ها به تعمق می نشیند و از خود


می پرسد:آیا به اراده پروردگار گردن نهد ویا آنچه خود می پسندد انجام دهد؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد